پارت نود و هفتم

زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش

***

بهاره با تعجب گفت:

ـ دخترتو دادی به پرستاره؟

ـ گفتم که... تجربه داشت. الانم زنگ زدم و بهم اطمینان داد حال نیلوفر خوبه. صدای نیلوام شنیدم. گریه نمی‌‌کرد.

ـ خیلی دل شیر داری!

بهاره رفت و من ماندم و حجم کارهای زیاد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید